دست خودت نیست، زن که باشی
گاهی دوست داری تکیه بدهی....
پناه ببری...
ضعیف باشی...
دست خودت نیست، زن که باشی
گهگاه حریصانه بو می کنی دستهایت را شاید عطر تلخ و گس مردانه اش لا به لای انگشتانت باقی مانده باشد
دست خودت نیست ... زن که باشی
گاهی رهایش می کنی و پشت سرش آب می ریزی و قناعت می کنی به رویای حضورش به این امید که او خوشبخت باشد.
دست خودت نیست،زن که باشی....